ذکر مصیبت

  • ۰
  • ۰
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد 
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد 
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود 
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد 
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق 
آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت 
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد 
تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار 
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد
 
یارا بهشت صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
بس دیو را که صورت فرزند آدمست
آنست آدمی که در او حسن سیرتی
یا لطف صورتیست دگر حشو عالمست
هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام
جز بر دو روی یار موافق که در همست
آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند
بوی خوش ربیع بر ایشان محرمست
وان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکمست
آرام نیست در همه عالم به اتفاق
ور هست در مجاورت یار محرمست
گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهمست
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
ممسک برای مال همه ساله تنگ دل
سعدی به روی دوست همه روزه خرمست


کاش روزی بنویسند به بقیع،

یک فراخوان کمک،طرح احداث ضریح،


کاش روزی بنویسند به بقیع،

جایزه،فرشچیان،یک قطعه عقیق!


کاش روزی بنویسند به بقیع،

کارگران مشغولند، کار احداث ضریح،


کاش روزی بنویسند به بقیع،

چند روز مانده به اتمام ضریح،


کاش روزی بنویسند به بقیع،

مهدی فاطمه(عج) آید به تماشای ضریح،


کاش روزی بنویسند به بقیع،

عید امسال، نماز ،صحن عتیق،


کاش روزی بنویسند به بقیع،

فلش راهنما، مرقد زهرای(س) شفیع.


عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود 

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم

هر کسی دربه در خانه ی لیلا نشود 

دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم

سر ِ بازار که او منتظر ما نشود 

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست

لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟ 

من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام

کمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود 

هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ

من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود 

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود 

مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت

کار اجاز شما با دَم ِ عیسا نشود 

امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که

کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود 

بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو

نفس آخر خود را بکِشد پا نشود 

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب

حرفم این است که یک وقت مداوا نشود! 

من دخیل ِ دلِ خود را به تو طوری بستم

که به این راحتی آقا گره اش وا نشود 

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش

پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود 

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که

هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود 

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود


محمد رسولی

الحمدلله رضایی شدیم، دعاگو هستیم


babalmorad.blog.ir
  • ۹۵/۰۳/۲۵
  • سعیده مالک

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی